ای دلبر سنگین دل و سیمین بدن من
یك لحطه بشین در برو بشنو سخن من
خود را بتو گم كرده چنام كه ندانم
من جان و تو تن یا تو شده جان و تن من
مهرت بدلم جای چنان كرده كه فردا
در حشر زند بوی تو سر از كفن من
ترسم كه چو فرهاد دهم بیهده جان را
در باغ شده جمع گل و قمری و بلبل
بخرام تو ای سرو چمان در چمن من
در خواب شبی گر لب لعل تو ببوسم
آن صبح دمد بوی گلاب از دهن من
از آفت گل مرغ چم خار نشین است
هر جا كه تو باشی بود آنجا وطن من
آن یوسف من تا شده مخفی زبرم دور
این كلبه ی تنها شده بیت الحزن من