خط آمد بر رخت ای سیمتن آهسته آهسته
برون شد سبزه ات گرد سمن آهسته آهسته
ببین ای باغبان گل کرد آن حرفی که دی میگفت
نسم صبح درگوش چمن آهسته آهسته
بت نامهربانم مهربان گردید می ترسم
مبادا بشنود چرخ کهن آهسته آهسته
به صد افسون چو طفلی را که بفریبند با شکر
دلم را پرد آن شیرین سخن آهسته آهسته
فدایت جان من قاصد چو بردی نامه ام او را
زبانی هم بگو احوال من آهسته آهسته
خوشا سیر بهار قندهار و دوستان باهم
که می گشتیم باهم در چمن آهسته آهسته
نبودت گر سر آزردن مخفی چرا کردی
سخن با مدعی در انجمن آهسته آهسته