فصل گل است و روز و شب و نو بهار صبح
از جوش کوکب است گل اندر کنارصبح
خواهی که فیض رحمت حق را نظر کنی
دل را مده بخواب گران زینهار صبح
گر مرده دل نیی بنگر از سر خرد
باشد عیان ز صنعت پروردگار صبح
دارد بجیب از اختر مهرش دُرخوشاب
یعنی بگوش چرخ بود گوشوار صبح
این صفایی گهر که به صبح است از چه روست
دارد شباهتی به بناگوش یار صبح
هر روز چاک کرده گریبان برون شود
از دست جبرت ای فلک بی مدار صبح
(مخفی) مباش بی خبر از فیض صبحدم
از جای آب شیر دهد آبشار صبح