یاد باد آنکه گذارم بسر کوی تو بود
دیده ام جلوه گه آیینه روی تو بود
گردش قبله نمای دل دیوانه من
به سجود خم محراب دو ابروی تو بود
قمری دلشده در باغ که کوکو می گفت
عاشق سرو روان قد دلجوی تو بود
تابش ماه شب افروز وضیای خورشید
ذره پرتوی از عارض نیکوی تو بود
شیخ و ترسا بدر کعبه و بتخانه شدند
دست مخفی به خم حلقه گیسوی تو بود