بگذشت دور راحت و شد آشکار رنج
تقسیم ماست زین فلک بی مدار رنج
هر شام صد غمم رسد و صبح صد ستم
چون من ندیده هیچکس از روز گا ر رنج
بی رنج و غم فرو نبرم آب از گلو
ز احسان من بود خحل و شرمسار رنج
ای دل شباب رفت و نچیدی گل مراد
اکنون چه می کشی تو زیاد بهار رنج
رحمی بحال زار من ناتوان بکن
تا کی کشم ز هجر تو ای گلعزار رنج
وصلی که با تو غیر بود هم نشین مرا
بهتر که در فراق کشم صد هزار رنج
(مخفی) چو نوش و نیش جهان در گذر بود
غمخوار خالق است تو خود را مدار رنج