بر خیز که فصل گل و ایام شبّاب است
رفتن ز حرم جانب میخانه ثواب است
ابروی تو شد قبله و محراب نمازم
چشمان تو پیمانه و هم جام شراب است
باز آی که بی روی توام مجلس احباب
گر روضهء خلد است مرا عین عذاب است
تنها نه دل من شده بسمل به نگاهت
از غمزه خونخوار تو صد خانه خراب است
از بسکه زند دست به زلفین تو هر دم
از خون دلم پنجهء مشاطه خضاب است
بر طاق دو ابروی تو چشمان سیاهت
مست است که افتاده به محراب و بخواب است
با دولت سه روزه مشوغره چو بلبل
دوران گل و عیش جهان پا به ر کاب است
قاصد تو ببر نامه ی (مخفی) سوی دلدار
«گیرم که جوابم نفرستاد جواب است »