کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ماه شهر آشوب من، هر گه براهی بگذرد
    شهر پر غوغا شود، چونان که ماهی بگذرد
    روزم از هجران سیه شد، آفتاب من کجاست؟
    تا بسویم در چنین روز سیاهی بگذرد
    چون بره می بینمش، بیخود تظلم می کنم
    همچو مظلومی که بروی پادشاهی بگذرد
    ای که در عشق بتان لاف صبوری می زنی
    صبر کن، تا زین حکایت چند گاهی بگذرد
    نگذرد، گر سالها باشم براهش منتظر
    ور دمی غایب شوم، آن دم چو ماهی بگذرد
    با وجود آنکه آتش زد مرا در جان و دل
    دل نمی خواهد که سویش دود آهی بگذرد
    ساقیا، لب تشنه مردم، کاش بر من بگذری
    وه! چه باشد آب حیوان بر گیاهی بگذرد؟
    در صف خوبان تو در جولان و خلقی در فغان
    همچو آن شاهی که با خیل و سپاهی بگذرد
    گفت: می خواهم که از پیش هلالی بگذرم
    آه! گر ظلمی چنین بر بی گناهی بگذرد!

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha