کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    یار آمد و من طاقت دیدار ندارم
    از خود گله ای دارم و از یار ندارم
    شادم که: غم یار ز خود بی خبرم کرد
    باری، خبر از طعنه اغیار ندارم
    گفتم: چو بیایی، غم خود با تو کنم شرح
    اما چه کنم؟ طاقت گفتار ندارم
    لطف تو بود اندک و اندوه تو بسیار
    من خود گله اندک و بسیار ندارم
    گو: خلق بدانند که من رندم و رسوا
    از رندی و بدنامی خود عار ندارم
    بی قیدم و از کار جهان فارغ مطلق
    کس با من و من هم بکسی کار ندارم
    حال من دل خسته خرابست، هلالی
    آزرده دلی دارم و غم خوار ندارم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha