ای به خلا و ملا خوی تو هنگامه زا
با همه در گفتگو بی همه با ماجرا
شاهد حسن ترا در روش دلبری
طره پر خم صفات، موی میان ماسوا
دیدهوران را کُند دید تو بینش، فزون
از نگه تیز رو گشته نگه توتیا
آب نبخشی به زور، خونٍ سکندر هدر
جان نپذیری به هیچ، نقد خصر ناروا
بزم ترا شمع و گل خستگی بوتراب
ساز ترا زیر و بم واقعه کربلا
نکبتیان ترا قافله بی آب و نان
نعمتیان ترا مائده بی اشتها
گرمی نبضی کسی کز تو به دل داشت سوز
سوخته در مغز خاک ریشه دار و گیا
مصرف زهرٍ ستم داده به یادٍ توام
سبز بود جای من در دهن اژدها
کم مشمر گریهام زانکه به علم ازل
بوده درین جوی آب گردش هفت آسیا
ساده ز علم و عمل مهر تو ورزیدهام
مستی ما پایدار باده ی ما ناشتا
خلد با غالب سپار زانکه بدان روضه در
نیک بود عندلیب خاصه نو آیین نوا