کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    به وادیی که در آن خضر را عصا خفته ست
    به سینه می سپرم ره اگر چه پا خفته ست
    بدین نیاز که با تست ناز می رسدم
    گدا به سایه دیوار پادشا خفته ست
    به صبح حشر چنین خسته رو سیه خیزد
    که در شکایت درد و غم دوا خفته ست
    خروش حلقه رندان ز نازنین پسری ست
    که سر به زانوی زاهد به بوریا خفته ست
    هوا مخالف و شب تار و بحر طوفان خیز
    گسسته لنگر کشتی و ناخدا خفته ست
    غمت به شهر شبیخون زنان به بنگه خلق
    عسس به خانه و شه در حرمسرا خفته ست
    دلم به سبحه و سجاده و ردا لرزد
    که دزد مرحله بیدار و پارسا خفته ست
    درازی شب و بیداری من این همه نیست
    ز بخت من خبر آرید تا کجا خفته ست؟
    ببین ز دور و مجو قرب شه که منظر را
    دریچه باز و به دروازه اژدها خفته ست
    به راه خفتن من هر که بنگرد داند
    که میر قافله در کاروانسرا خفته ست
    دگر ز ایمنی راه و قرب کعبه چه حظ
    مرا که ناقه ز رفتار ماند و پا خفته ست
    بخواب چون خودم آسوده دل مدان غالب
    که خسته غرقه به خون خفته است تا خفته ست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha