کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    می رود خنده به سامان بهاران زده ای
    خون گل ریخته و می به گلستان زده ای
    شور سودای تو نازم که به گل می بخشد
    چاکی از پرده دل سر به گریبان زده ای
    آه از بزم وصال تو که هر سو دارد
    نشتر از ریزه مینا به رگ جان زده ای
    شور اشکی به فشار بن مژگان دارم
    طعنه بر بی سر و سامانی طوفان زده ای
    اندرین تیره شب از پرده برون تاخته ست
    می روشن به طربگاه حریفان زده ای
    فرصتم باد که مرهم نه زخم جگر است
    خنده بر بی اثری های نمکدان زده ای
    خوش به سر می رود از ضربت آهم هر سو
    چرخ سرگشته تر از گوی به چوگان زده ای
    خوشنوا بلبل پروانه نژادی دارم
    شعله در خویش ز گلبانگ پریشان زده ای
    آه از آن ناله که تا شب اثری باز نداد
    به هماهنگی مرغان سحرخوان زده ای
    چمن از حسرتیان اثر جلوه تست
    گل شبنم زده باشد لب دندان زده ای
    خاک در چشم هوس ریز چه جویی از دهر
    بارگاهی به فراز سر کیوان زده ای
    بنگر موج غباری و ز غالب بگذر
    اینک آن دم ز هواداری خوبان زده ای

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha