کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بدین خوبی خرد گوید که کام دل مخواه از وی
    نکوروی و نکوکار و نکونام ست آه از وی
    نگارم ساده و من رند رنگ آمیز رسوایم
    چه نقش مدعا بندم بدین روی سیاه از وی
    به موج ناله می روبم غبار از دامن زینش
    کمین ها دیده ام غافل نیم در صیدگاه از وی
    جنون رشک را نازم که چون قاصد روان گردد
    دوم بی خویش و گیرم نامه اندر نیمه راه از وی
    چه سنجم داوری با سامری سرمایه محبوبی
    که باشد چون دل داور زبان دادخواه از وی
    ز هم دوریم با این مایه نسبت نامرادی بین
    شب تاریک از ما باشد و روی چو ماه از وی
    شکستن را خدایا هم بدین اندازه قسمت کن
    دلی از ما و عهد و طره و طرف کلاه از وی
    بتان را جلوه نازش به وجد آرد شگرفی بین
    برهمن باشد اما دیر گردد خانقاه از وی
    شدم غرق شط نظاره و با غیر در تابم
    که دانم می تراود دعوی ذوق نگاه از وی
    نگاهش شرمگین باشد چو مژگان سرکش ست آری
    فروماند سپه داری که برگردد سپاه از وی
    به غالب آشتی کردیم دیگر داوری نبود
    گزاف دائمی از ما شراب گاه گاه از وی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha