غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۳۰۷: می رود خنده به سامان بهاران زده ای
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
می رود خنده به سامان بهاران زده ای خون گل ریخته و می به گلستان زده ای شور سودای تو نازم که به گل می بخشد چاکی از پرده دل سر به گریبان زده ای آه از بزم وصال تو که هر سو دارد نشتر از ریزه مینا به رگ جان زده ای شور اشکی به فشار بن مژگان دارم طعنه بر بی سر و سامانی طوفان زده ای اندرین تیره شب از پرده برون تاخته ست می روشن به طربگاه حریفان زده ای فرصتم باد که مرهم نه زخم جگر است خنده بر بی اثری های نمکدان زده ای خوش به سر می رود از ضربت آهم هر سو چرخ سرگشته تر از گوی به چوگان زده ای خوشنوا بلبل پروانه نژادی دارم شعله در خویش ز گلبانگ پریشان زده ای آه از آن ناله که تا شب اثری باز نداد به هماهنگی مرغان سحرخوان زده ای چمن از حسرتیان اثر جلوه تست گل شبنم زده باشد لب دندان زده ای خاک در چشم هوس ریز چه جویی از دهر بارگاهی به فراز سر کیوان زده ای بنگر موج غباری و ز غالب بگذر اینک آن دم ز هواداری خوبان زده ای غالب دهلوی