کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گستاخ مکن تو ناکسان را

    در چشم میار این خسان را

    درزی دزدی چو یافت فرصت

    کم آرد جامه رسان را

    ایشان را دار حلقه بر در

    هم نیز نیند لایق آن را

    پیشت به فسون و سخره آیند

    از طمع مپوش این عیان را

    ایشان چو ز خویش پرغمانند

    چون دور کنند ز تو غمان را

    جز خلوت عشق نیست درمان

    رنج باریک اندهان را

    یا دیدن دوست یا هوایش

    دیگر چه کند کسی جهان را

    تا دیدن دوست در خیالش

    می‌دار تو در سجود جان را

    پیشش چو چراغپایه می‌ایست

    چون فرصت‌هاست مر مهان را

    وامانده از این زمانه باشی

    کی بینی اصل این زمان را

    چون گشت گذار از مکان چشم

    زو بیند جان آن مکان را

    جان خوردی تن چو قازغانی

    بر آتش نه تو قازغان را

    تا جوش ببینی ز اندرونت

    زان پس نخری تو داستان را

    نظاره نقد حال خویشی

    نظاره درونست راستان را

    این حال بدایت طریقست

    با گم شدگان دهم نشان را

    چون صد منزل از این گذشتند

    این چون گویم مران کسان را

    مقصود از این بگو و رستی

    یعنی که چراغ آسمان را

    مخدومم شمس حق و دین را

    کوهست پناه انس و جان را

    تبریز از او چو آسمان شد

    دل گم مکناد نردبان را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha