کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    در ره معشوق ما ترسندگان را کار نیست

    جمله شاهانند آن جا بندگان را بار نیست

    گر تو نازی می‌کنی یعنی که من فرخنده‌ام

    نزد این اقبال ما فرخندگی جز عار نیست

    گر به فقرت ناز باشد ژنده برگیر و برو

    نزد این سلطان ما آن جمله جز زنار نیست

    گر تو نور حق شدی از شرق تا مغرب برو

    زانک ما را زین صفت پروای آن انوار نیست

    گر تو سر حق بدانستی برو با سر باش

    زانک این اسرار ما را خوی آن اسرار نیست

    راست شو در راه ما وین مکر را یک سوی نه

    زان که این میدان ما جولانگه مکار نیست

    شمس دین و شمس دین آن جان ما اینک بدان

    جز به سوی راه تبریز اسب ما رهوار نیست

    مست بودم فاش کردم سر خود با یارکان

    زانک هشیاری مرا خود مذهب آزار نیست

    گر نهی پرگار بر تن تا بدانی حد ما

    حد ما خود ای برادر لایق پرگار نیست

    خاک پاشی می‌کنی تو ای صنم در راه ما

    خاک پاشی دو عالم پیش ما در کار نیست

    صوفیان عشق را خود خانقاهی دیگر است

    جان ما را اندر آن جا کاسه و ادرار نیست

    در تک دوزخ نشستم ترک کردم بخت را

    زانک ما را اشتهای جنت و ابرار نیست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha