کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    کار ندارم جز این کارگه و کارم اوست

    لاف زنم لاف لاف چونک خریدارم اوست

    طوطی گویا شدم چون شکرستانم اوست

    بلبل بویا شدم چون گل و گلزارم اوست

    پر به ملک برزنم چون پر و بالم از اوست

    سر به فلک برزنم چون سر و دستارم اوست

    جان و دلم ساکنست زانک دل و جانم اوست

    قافله‌ام ایمنست قافله سالارم اوست

    بر مثل گلستان رنگرزم خم اوست

    بر مثل آفتاب تیغ گهردارم اوست

    خانه جسمم چرا سجده گه خلق شد

    زانک به روز و به شب بر در و دیوارم اوست

    دست به دست جز او می‌نسپارد دلم

    زانک طبیب غم این دل بیمارم اوست

    بر رخ هر کس که نیست داغ غلامی او

    گر پدر من بود دشمن و اغیارم اوست

    ای که تو مفلس شدی سنگ به دل برزدی

    صله ز من خواه زانک مخزن و انبارم اوست

    شاه مرا خوانده است چون نروم پیش شاه

    منکر او چون شوم چون همه اقرارم اوست

    گفت خمش چند چند لاف تو و گفت تو

    من چه کنم ای عزیز گفتن بسیارم اوست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha