کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بیدار کن طرب را بر من بزن تو خود را

    چشمی چنین بگردان کوری چشم بد را

    خود را بزن تو بر من اینست زنده کردن

    بر مرده زن چو عیسی افسون معتمد را

    ای رویت از قمر به آن رو به روی من نه

    تا بنده دیده باشد صد دولت ابد را

    در واقعه بدیدم کز قند تو چشیدم

    با آن نشان که گفتی این بوسه نام زد را

    جان فرشته بودی یا رب چه گشته بودی

    کز چهره می‌نمودی لم یتخذ ولد را

    چون دست تو کشیدم صورت دگر ندیدم

    بی هوشیی بدیدم گم کرده مر خرد را

    جام چو نار درده بی‌رحم وار درده

    تا گم شوم ندانم خود را و نیک و بد را

    این بار جام پر کن لیکن تمام پر کن

    تا چشم سیر گردد یک سو نهد حسد را

    درده میی ز بالا در لا اله الا

    تا روح اله بیند ویران کند جسد را

    از قالب نمدوش رفت آینه خرد خوش

    چندانک خواهی اکنون می‌زن تو این نمد را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha