کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    آمد بهار ِ جان‌ها ای شاخ ِ تر به رقص آ

    چون یوسف اندر آمد، مصر و شکر! به رقص آ

    ای شاه ِ عشق‌پرور مانند ِ شیر ِ مادر

    ای شیر! جوش‌در رو. جان ِ پدر به رقص آ

    چوگان ِ زلف دیدی، چون گوی دررسیدی

    از پا و سر بریدی. بی‌پا و سر به رقص آ

    تیغی به دست، خونی. آمد مرا که: چونی؟

    گفتم بیا که خیر است! گفتا: نه! شر! به رقص آ

    از عشق، تاج‌داران در چرخ ِ او چو باران

    آن جا قبا چه باشد؟ ای خوش کمر به رقص آ

    ای مست ِ هست گشته! بر تو فنا نبشته.

    رقعه‌ی فنا رسیده. بهر ِ سفر به رقص آ

    در دست، جام ِ باده آمد بُت‌ام پیاده

    گر نیستی تو ماده، ز آن شاه ِ نر به رقص آ

    پایان ِ جنگ آمد. آواز ِ چنگ آمد

    یوسف زِ چاه آمد. ای بی‌هنر! به رقص آ

    تا چند وعده باشد؟ و این سَر به سجده باشد؟

    هجر اَم ببُرده باشد رنگ و اثر؟ به رقص آ

    کی باشد آن زمانی، گوید مرا فلانی:

    ک‌ای بی‌خبر! فنا شو! ای باخبر! به رقص آ

    طاووس ِ ما درآید و آن رنگ‌ها برآید

    با مرغ ِ جان سراید: بی‌بال و پر به رقص آ

    کور و کران ِ عالَم، دید از مسیح، مرهم

    گفته مسیح ِ مریم: ک‌ای کور و کر! به رقص آ

    مخدوم، شمس ِ دین است. تبریز رشک ِ چین است

    اندر بهار حسنش شاخ و شجر به رقص آ

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha