کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دوش من پیغام کردم سوی تو استاره را

    گفتمش خدمت رسان از من تو آن مه پاره را

    سجده کردم گفتم این سجده بدان خورشید بر

    کو به تابش زر کند مر سنگ‌های خاره را

    سینه خود باز کردم زخم‌ها بنمودمش

    گفتمش از من خبر ده دلبر خون خواره را

    سو به سو گشتم که تا طفل دلم خامش شود

    طفل خسپد چون بجنباند کسی گهواره را

    طفل دل را شیر ده ما را ز گردش وارهان

    ای تو چاره کرده هر دم صد چو من بیچاره را

    شهر وصلت بوده است آخر ز اول جای دل

    چند داری در غریبی این دل آواره را

    من خمش کردم ولیکن از پی دفع خمار

    ساقی عشاق گردان نرگس خماره را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha