مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف الف تا خ
غزل شمارهٔ ۱۴۳: دوش من پیغام کردم سوی تو استاره را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دوش من پیغام کردم سوی تو استاره را گفتمش خدمت رسان از من تو آن مه پاره را سجده کردم گفتم این سجده بدان خورشید بر کو به تابش زر کند مر سنگ های خاره را سینه خود باز کردم زخم ها بنمودمش گفتمش از من خبر ده دلبر خون خواره را سو به سو گشتم که تا طفل دلم خامش شود طفل خسپد چون بجنباند کسی گهواره را طفل دل را شیر ده ما را ز گردش وارهان ای تو چاره کرده هر دم صد چو من بیچاره را شهر وصلت بوده است آخر ز اول جای دل چند داری در غریبی این دل آواره را من خمش کردم ولیکن از پی دفع خمار ساقی عشاق گردان نرگس خماره را مولانا بلخی