کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دیده دل بر گشادم همچو ماه و آفتاب
    تا بدیدم روز و شب درجان وصال آفتاب
    پرتوی بخشید جان را آفتاب روی دوست
    تا بچشم او بدیدیمش نه بیداری نه خواب
    ز آتش و باد سبکرو برگذشتم تا بعرش
    در نور دیدم بیکره منزل آب و تراب
    عرش اعظم را بروی آب دیدم نور محض
    عرش در آب دو چشم ماست مانند حباب
    باز دیدم جان اشیا را که هر شب تا بروز
    همچو شمعی سوختی در بزم این عالیجناب
    در نمی یابد کسی او را بجز او آه آه
    کی رسد در حضرت سیمرغ سالک را ذباب
    واحد القهار میگوید خدا از روی لطف
    غیر او باقی نباشد هیچکس از شیخ و شاب
    کوهیا دیدی که در بحر بسیط لایزال
    هست عقل و علم و هوش جمله جان‌ها سراب

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha