کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    زلف بر دوش و به شب چون مه تابان می‌رفت
    اشکم از دیده چو استاره به عمان می‌رفت
    همه ذرات جهان روشن و نورانی شد
    گرچه خورشید نظرباز درخشان می‌رفت
    آن حقیقت که دگر نیست جزا و موجودی
    دیدمش زود که در صورت انسان می‌رفت
    مردم چشم همه او است چو انسان العین
    عین اعیان شده در دیده اعیان می‌رفت
    مگر از هستی خود هیچ ندارد باقی
    واجب الذات چو جان در دل امکان می‌رفت
    مست و آشفته و جام می صافی بر کف
    ساقی جان ز کرم جانب مستان می‌رفت
    کوهی سوخته‌دل ذره‌صفت زیر و زبر
    پیش خورشید رخش بی‌سر و سامان می‌رفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha