کوهی
غزل ها
شمارهٔ ۲۵: دیده دل بر گشادم همچو ماه و آفتاب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دیده دل بر گشادم همچو ماه و آفتاب تا بدیدم روز و شب درجان وصال آفتاب پرتوی بخشید جان را آفتاب روی دوست تا بچشم او بدیدیمش نه بیداری نه خواب ز آتش و باد سبکرو برگذشتم تا بعرش در نور دیدم بیکره منزل آب و تراب عرش اعظم را بروی آب دیدم نور محض عرش در آب دو چشم ماست مانند حباب باز دیدم جان اشیا را که هر شب تا بروز همچو شمعی سوختی در بزم این عالیجناب در نمی یابد کسی او را بجز او آه آه کی رسد در حضرت سیمرغ سالک را ذباب واحد القهار میگوید خدا از روی لطف غیر او باقی نباشد هیچکس از شیخ و شاب کوهیا دیدی که در بحر بسیط لایزال هست عقل و علم و هوش جمله جان ها سراب کوهی