کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ما را به درد عشق تو درمان نه درخورست
    زان رو که درد هجر تو جانا جگر خورست
    درخور نیافت مهر رخت را دل ضعیف
    لیکن مرا وصال تو ای دوست درخورست
    آن حسن و شکل و شیوه که در دلبر منست
    در ماه نیست ممکن و آن هم نه درخورست
    از سر برون نمی رود از دیده ام خیال
    آن شور عشق روی تو ما را که درخورست
    کاشانه ی دلم که ز هجران خراب بود
    شکر است کاین زمان ز جمالش منورّست
    گفتم نثار مقدم تو جان کنم فدا
    بازم حجاب شد که متاعی محقّرست
    گر بخت بازگردد و دولت شود رفیق
    آن سرو در بر آرم اگر چند بی برست
    هر چند خوب روی بسی هست در جهان
    بر دوست ملک حسن و ملاحت مقررست
    عشق رخت به دل بنهادم به اختیار
    گویی بلای عشق تو بر ما مقدّرست
    گرچه به باغ خلد سهی سرو جان بسیست
    سرو قد تو بر سر آن باغ سرورست
    دل برد و ریخت خون دل خسته ی جهان
    چشم سیاهکار تو ترکی دلاورست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha