کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دلم چون چشم سرمستش کنون در عین خمّاریست
    نشسته در غم رویش جهان در کوی غمخواریست
    به وصلم وعده ای دادی که از صبرت ندارم کام
    اگر صبری کنم جانا ز تو از روی ناچاریست
    ز جانت بنده ام جانا گرانجانی نمی ارزم
    در آن حضرت چو می دانم که نوعی از سبکباریست
    به خوابت هم نمی بینم که یابد خاطرم تسکین
    که هر شب تا سحر چشمم ز غم در عین بیماریست
    دلم دزدید چشم تو به زنّار دو زلفت بست
    پریشان می کند ما را چو در بند سیه کاریست
    به وصلت کی رسم جانا ولیکن این قدر دانم
    که در هجرانت خون دل ز دیده بر رخم جاریست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha