کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چند ز دیده خون دل بر رخ جان چکانمش
    چند فغان ز عشق تو تا به فلک رسانمش
    آتش اشتیاق تو شعله زند درون جان
    هردم از آب دیدگان باز فرونشانمش
    ای تو چو سرو جان ما در چمن جهان خرام
    تا سر و جان به پای تو همچو درم فشانمش
    راست بگو که چون قلم در صفت جمال تو
    مردم دیده در جهان چند به سر دوانمش
    دل بستد ز دست ما برد به پای غم فکند
    هم به توأم امید آن هست که واستانمش
    قدر وصال دوستان چون نشناختم چه سود
    گر پس ازین شبی دگر یابم قدر دانمش
    بو که شبی به دست من دامن وصلش اوفتد
    تاز غم جهان مگر یکسره وارهانمش
    توسن عشق دوست را زین مراد کرده ام
    عرصه وصل عرض کن تا به میان چمانمش
    گر ندهد درین جهان کام من رمیده دل
    روز جزا در آن جهان دست منست و دامنش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha