کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بتا تا کی کنی این سرگرانی
    چرا با ما چنین نامهربانی
    زدم در دامن لطف تو دستی
    چو گرد از دامنم تا کی فشانی
    درون خستگان هجر مخراش
    به تیغ زجر جانا تا توانی
    مرا بر دل غم عشقت قضا بود
    که گرداند قضای آسمانی
    تن مسکینم از چشم تو آموخت
    دوای نور چشمم ناتوانی
    بیا بر دیده ی ما جای خود کن
    که ما خاکیم و تو سرو روانی
    بیا کاندر سر کار تو کردم
    من مسکین تن و جان و جوانی
    تو را باشد فراوان بنده لیکن
    نباشد چون منت یک بنده جانی
    ندارم در جهان غیر از تو یاری
    ز روی عجز گفتم تا تو دانی
    اگرچه فارغی از حال زارم
    به جان تو که چون جان جهانی
    بیا خوش دار ما را یک زمانک
    نگارینا به جام ارغوانی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha