کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بیا که مملکت دیده ام خیال گرفت
    ز صحبت شب هجران مرا ملال گرفت
    از آن دو چشم جهان خیره گشت از رویت
    که آفتاب جهان نور از آن جمال گرفت
    نگار شوخ من اندر فراق می کوشد
    از آن جهت شب وصلش چنین زوال رفت
    مه دو هفته چو طاق دو ابروان تو دید
    ز غم بکاست چنین شیوه ی هلال گرفت
    وصال چون متصوّر نمی شود چه کنم
    دلم برفت و از آن دامن خیال گرفت
    نظر بدان رخ چون ماه کرد مردم چشم
    دو دیده در سر من زان سبب کمال گرفت
    حسود جاه تو چون پرده ی مخالف زد
    ز چرخ بین تو که چون عود گوشمال گرفت
    گرفت ماه وصالش به طالع مریخ
    نشد گشوده همانا که در و بال گرفت
    سرشک خون ز دو دیده به دامنم بدوید
    ز هجر و دست امیدم به روی حال گرفت
    سپیده دم چو بدیدم جمال جان آرات
    صبوح طلعت رویت جهان به فال گرفت
    پریده بود مرا مرغ دل ز سینه و باز
    به دام و دانه ی آن هر دو زلف و خال گرفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha