کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بیدل و دلدار نتوانم نشست

    بیجمال یار نتوانم نشست

    صحبت یارم چه می آید بدست

    پیش با اغیار نتوانم نشست

    ساقیم چون چشم مست او بود

    یک زمان هشیار نتوانم نشست

    چون بت و زنّار، زلف روی اوست

    بی بت و زنّار نتوانم نشست

    بسر امید وعده دیدار گل

    بیش از این با خار نتوانم نشست

    بلبل آسا در گلستان رخش

    یکدم از گفتار نتوانم نشست

    یار باز آمد ببازار ظهور

    گفت بی بازار نتوانم نشست

    زانکه در خلوتسرای خویشتن

    بی الوالابصار نتوانم نشست

    چون هزاران کار دارد هر زمان

    یکزمان بیکار نتوانم نشست

    برفکندم پرده از رخسار خویش

    پرده بر رخسار نتوانم نشست

    مغربی را گفت، بنگر بر رخم

    زانکه بی نظاره نتوانم نشست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha