کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    مرا از روی هر دلبر تجلی میکند رویش

    نه از یکسوش می بینم که میبینم ز هر سویش

    کشد هر دم مرا سویی کمند زلف مه رویی

    که اندر هر سر موئی نمیبینم بجز مویش

    ندانم چشم جادویش چو افسون خواند بر چشمم

    که در چشمم نمییابد بغیر از چشم جادویش

    فروغ نور رخسارش مرا شد رهنمون ورنه

    کجا پی بردمی سویش ز تاریکی گیسویش

    از آن در ابروی خوبان نظر پیوسته میدارم

    که در ابروی هر به رو نمیبینم جز ابرویش

    بیاض روی دلجویش بصر را نور افزاید

    سویدا میکند روشن سواد خال هندویش

    درختان جمله در رقصند و در وجدند و در حالت

    مگر باد صبا بویی به بستان برد از بویش

    به پیش مغربی هر ذرّه ای زان مغربی باشد

    که از هر ذرّه خورشیدی نماید پرتو رویش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha