به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
منم که روی ترا بینقاب میبینم
منم که در شب و روز آفتاب میبینم
توئی که پرده ز رخسار خود برفکندی
که تا جمال ترا بیحجاب میبینم
عجب عجب که به بیداری توان دیدن
مگر مگر که من این را بخواب میبینم
خیال جمله جهانرا بنور چشم یقین
بجنب بحر حقیقت سراب میبینم
ندانم از چه سبب تشنه ام چو من خود را
بذات و نعت و صفت عین آب میبینم
اگر شوند ز من مست عالمی چه عجب
از آنکه من همه خود را شراب میبینم
مرا بهیچ کتابی مکن حواله دگر
که من حقیقت خود را کتاب میبینم
چه باده خورد دل مغربی که من خود را
بسان نرگس مستت خراب میبینم
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.