کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    صبح ظهور دم زد و عالم پدید شد

    بهر رخت ز مشرق آدم پدید شد

    پوشیده بود روی تو در زیر موی تو

    چون بازگشت موی تو از هم پدید شد

    جان جهان که در خم زلف نو بد نهان

    زلف ترا بهر شکن و خم پدید شد

    بر ملک نیستی لب لعلت سحرگهی

    یکدم دمید و عالم از آندم پدید شد

    مجروح نیش غمزه مرد افکن ترا

    هم از لب چه نوش تو مرهم پدید شد

    برهر دلی که گشت جمال تو جلوه گر

    در وی هزار نقش دمادم پدید شد

    تا شد یقین که شادیت اندر غم دلست

    دل را هزار خرّمی از غم پدید شد

    خورشید آسمان ولایت ظهور یافت

    تا مغربی ز عالم مغرب پدید شد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha