کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    در عدم آئینه بودم روی یار خویش را
    دادمی در جان و دل منزل نگار خویش را
    خویش را کردم بصورت چون گدا، زان رو فزود
    بختم از شاهان بمعنی اعتبار خویش را
    در حریم یار نپسندم شود محرم رقیب
    کی دهد صیاد، بر دشمن شکار خویش را
    ساقیا در آب بسته آتش سیال ریز
    بشکنم تا از یکی ساغر خمار خویش را
    شاهباز عالم قدسم نیم زین خاکدان
    آشیان زین پس کنم دار و دیار خویش را
    آستین از پیش اشک دیده بر گیرم اگر
    رشک جیحون می کنم از خون کنار خویش را
    در شعار جنگ می باشند مردم روز و شب
    لیک من صلح و صفا کردم شعار خویش را
    لوک مست سر قطارم باردار و خار خوار
    زان نهادم د رکف جانان مهار خویش را
    هر بهاری را خزانی هست «حاجب » در قفا
    من به عالم بی خزان بینم بهار خویش را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha