در ارض و سما غیر تو شمس و قمری نیست
وز شمس و قمر جز تو نشان و اثری نیست
مادر مگرت بود قمر، شمس پدر زانک
غیر از تو، به حق شمس و قمر را پسری نیست
قدت شجر طیبه حسنت ثمر اوست
طیب شجری چون تو و طاهر ثمری نیست
در زیر و زبر معنی شمس و قمری تو
خالی ز تو یک نقطه زیر و زبری نیست
در عالم جان سیر و سفر کن ز تنستان
چون بهتر از این مرحله سیر و سفری نیست
در مرحله عشق تو بی پا و سرانند
پیش سر و پای تو به خط پا و سری نیست
از مخبر صادق شنو احوال جهان را
اینجاست خبرها که در آنجا خبری نیست
اندر پی دیدار تو صاحب نظرانند
نزد رخ زیبای تو صاحب نظری نیست
گر هست قضا و قدری از قلم تست
ور نیست چنین هیچ قضا و قدری نیست
شد نیشکر از خامه «حاجب » شکرستان
بهتر زنی خامه او نیشکری نیست