پرده وهم برانداز بتا، تات ببینند
تا که سیرت عرب و کرد و لر وفات ببینند
مات مائیم چو آئینه به رخسار دلارات
کاش در ظاهر و باطن هم چون مات ببینند
به سر و پای تو سوگند که بی پا و سران را
سر آن است که پیوسته سراپات ببینند
شکرافشان، که همه لعل شکرخات ببوسند
روی بنما که همه طلعت زیبات ببینند
ای به بالا همه والا و به قامت چو قیامت
قد برافراز که در عالم بالات ببینند
پایداری کن و پا بر سر این دار فنا، نه
تا که بردار حواری چو مسیحات ببینند
«حاجبا» از حجب وهم برون آی خدا را
تا که بین همه با دیده بینات ببینند