زاغ و لاغ شب در سفیده دم
خفت وزد به دم جفت زد به دم
کس ندیده بود، تاکنون کند
از غزال رام، گرگ هار رم
وقت الصبوح راح فی القلوب
پای خم بخم زیر گل به چم
روبها برو کر بزی بهل
کامد از عرب حیدر عجم
مدعی، تو را با بیان چکار
تا بکی زنی پیش ما، منم
سم اژدرم نیش چون زند؟
عقربم ز دم، افعیم ز دم
چیره شد به جنگ، صلح زین سپس
تیغها کشد در نیام نم
چارده خط است در کدوی ما
هر یکی به از هفت جام جم
پیش جام ما است، رهن جاودان
رخت و بخت کی تخت و تاج جم
عزم و جزم تو «حاجبا» برید
هم ز پیل پی هم ز شیر شم