به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
درد عشق تو که جز جان منش، منزل نیست
در دل میزند و جز تو، کسی در دل نیست
این محال است که رویت به همه آیینه روی
ننمایید مگر آنجا محل قابل نیست
این چه راهی است که در هر قدمش چاهی است؟
وین چه بحری است کش از هیچ طرف ساحل نیست
چه خبر باشد از احوال من بی سر و پا؟
شمع ما را که هوا در سروپا در گل، نیست
من تنی دارم و آن همچو میانت هیچ است
غیر از این هیچ میان من و تو حایل نیست
ترک جان کردم و تن، تا به وصالت برسم
وآنکه او ترک علایق نکند، واصل نیست
عارفا عمر به باطل رودت تا نرسی
به مقامی که درو هر چه رود باطل نیست
مقبل آن است که در چشم تو آید امروز
بجز از هندوی چشم تو کسی مقبل نیست
نزد این کالبد خاک چه گردی سلمان
که به جز دردی و گردیش، دگر حاصل نیست
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.