کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دی دیده از خیال رخش بازمانده بود

    گلگون اشک در طبلش گرم رانده بود

    افتاده بود دل به خم چین زلف او

    شب بود و ره دراز هم آنجا بمانده بود

    دل رفته بود و ما پی دل تا بکوی دوست

    بردیم از آنکه او همه ره خون فشانده بود

    دل دیده خواست تا ببرد، خون گرفته بود

    جان خواست خواستم بدهم، غم ستانده بود

    می‌خواستم که عمر عزیزت کنم نثار

    نقدی عزیز بود ولیکن نمانده بود

    در خطا شده ز خال سیاه مبارکش

    کش نیش لب طره سلمان نشانده بود

    خالش به جای خویش گرفتم، نشسته بود

    بیگانه خط نامه سیه را که خوانده بود

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha