به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
دل بر سر کوی تو نهادیم به خواری
جان در غم عشق تو بدادیم به زاری
دل در غم عشق تو نهادیم نه بر عمر
زیرا که مقیم است غم و عمر گذاری
تا چند بگریم من و تا چند بنالم
از شوق گل روی تو چون ابر بهاری؟
من ذره ناچیز و تو خورشید دلفروز
صد مهر مرا هست و تو یک ذره نداری
فریاد ز زلف تو که صد بار به روزی
در روز سفیدم بنماید، شب تاری
من چون به سر آرم صنما بی تو که هر شب؟
خوابم بری از چشم و خیالم بگذاری
جان مهر لبش دارد و شرطست که جان را
سلمان به همان مهر به جانان بسپاری
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.