به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
جز باد همدمی نه که با او زنم دمی
جز باده مونسی نه که از دل برد غمی
جز دیده کو به خون رخ ما سرخ میکند
در کار ما نکرد کس از مردمی، دمی
خوردم هزار زخم ز هر کس به هیچ یک
رحمی نکرد بر من مسکین به هر مرهمی
دریای عشق در دل ما جوش میزند
ز آنجا سحاب دیده ما میکشد نمی
سرمست عشق را ز دو عالم فراغت است
زیرا که دارد او به سر خویش عالمی
زان پیش روی بر در او داشتم که داشت
روی زمین غباری و پشت فلک خمی
سلمان مگوی را ز دل الا به خود که نیست
در زیر پرده فلک امروز مرحمی
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.