کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    می‌آیی و دمی دو سه در کار می‌کنی

    ما را به دام خویشتن گرفتار می‌کنی

    دین می‌خری به عشوه و دل می‌بری ز دست

    آری تو زین معامله بسیار می‌کنی

    هر دم هزار بی سر و پا را چو زلف خویش

    برمی‌کشی و باز نگونسار می‌کنی

    دارم دلی خراب به غایت ضعیف و تو

    هر جه غمی است بر دل من بار می‌کنی

    از خواب، آن دو چشم گران خواب را ممال

    زنهار فتنه‌ای را به چه بیدار می‌کنی

    در حلقه‌های زلف خود آتش فروختی

    وین از برای گرمی بازار می‌کنی

    زان خط که گرد دایره روی می‌کشی

    روز سفید ما چو شب تار می‌کنی

    من پرده بر سرایر عشق تو می‌کشم

    لیکن تو هتک پرده اسرار می‌کنی

    سلمان چو آفتاب به کویش بر آ چرا

    چون سایه سجده پس دیوار می‌کنی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha