سلمان ساوجی
غزلیات
غزل شماره ۳۷۸: میآیی و دمی دو سه در کار میکنی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
می آیی و دمی دو سه در کار می کنی ما را به دام خویشتن گرفتار می کنی دین می خری به عشوه و دل می بری ز دست آری تو زین معامله بسیار می کنی هر دم هزار بی سر و پا را چو زلف خویش برمی کشی و باز نگونسار می کنی دارم دلی خراب به غایت ضعیف و تو هر جه غمی است بر دل من بار می کنی از خواب، آن دو چشم گران خواب را ممال زنهار فتنه ای را به چه بیدار می کنی در حلقه های زلف خود آتش فروختی وین از برای گرمی بازار می کنی زان خط که گرد دایره روی می کشی روز سفید ما چو شب تار می کنی من پرده بر سرایر عشق تو می کشم لیکن تو هتک پرده اسرار می کنی سلمان چو آفتاب به کویش بر آ چرا چون سایه سجده پس دیوار می کنی سلمان ساوجی