سلمان ساوجی
غزلیات
غزل شماره ۲۰۷: دی دیده از خیال رخش بازمانده بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دی دیده از خیال رخش بازمانده بود گلگون اشک در طبلش گرم رانده بود افتاده بود دل به خم چین زلف او شب بود و ره دراز هم آنجا بمانده بود دل رفته بود و ما پی دل تا بکوی دوست بردیم از آنکه او همه ره خون فشانده بود دل دیده خواست تا ببرد، خون گرفته بود جان خواست خواستم بدهم، غم ستانده بود می خواستم که عمر عزیزت کنم نثار نقدی عزیز بود ولیکن نمانده بود در خطا شده ز خال سیاه مبارکش کش نیش لب طره سلمان نشانده بود خالش به جای خویش گرفتم، نشسته بود بیگانه خط نامه سیه را که خوانده بود سلمان ساوجی