کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    می‌کند غارت صبر و دل و دین سودایش

    آنکه او هیچ ندارد، چه غم از یغمایش؟

    گر دل و جان من دلشده بودی بر جای

    کردمی در دل و جان جای چو بودی رایش

    رقم هستی من عاقبت از لوح وجود

    برود لیک بماند اثر سودایش

    لایق ضرب محبت نبود هر قلبی

    که ز اخلاص حکایت نکند سیمایش

    خواب ما را ز خیالش بنمود اسبابی

    بعد از آن روز ندیدیم بخواب آسایش

    دست در دامن او می‌زنم و می‌کشمش

    تا بر غم سر من سر ننهد در پایش

    عجب آن است که در بزم ریاحین گل را

    زیر شمشاد نشانند و تو بر بالایش

    در پی باد صبا چند رود سرگردان

    دل به بوی شکن طره عنبر سایش

    که خبر یابد از آمد شدن پیک نسیم

    که ز بوی سر زلف تو کند رسوایش

    غم عشق تو چه خوش می‌خورد اولی خونم

    که به پالوده‌ام از دیده خون پالایش

    هر که امروز به خلوت نفسی با تو نشست

    غالبا رغبت جنت نبود فردایش

    در شب تیره زلفت دل سلمان گم شد

    شمعی از چهره بر افروز و رهی بنمایش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha