کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    آمد آن خسرو خوبان جهان از باکو

    می‌کند قصد جهانی و ندارد باک او

    قصد جان می‌کند و جان همه عالم اوست

    می‌خورم زهر فراق و ندهد تریاک او

    چو رسید آن گل خوشبو ز دیار باکو

    هیچ خوف و خطرش نیست زهی بی‌باک او

    خسته بر خاک ره افتاده و چشمم بر راه

    دید و بگذشت و مرا بر نگرفت از خاک او

    گر هلال خم ابروی تو بیند مه نو

    رخ به شامی ننماید دگر از افلاک او

    غنچه گر بشنود او وصف گل از بلبل باز

    دامن از شوق کند تا به گریبان چاک او

    من چو صیدی به کمند سر زلفش شده‌ام

    تا دگر کشته در آویزدم از فتراک او

    اگرش دامن ازین غصه بگیرم کو دست

    وگر از جور فراقش بگریزم پاک او

    در فشانیست که کردست درین ره سلمان

    مرد باید که سخن گوید از ادراک او

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha