به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
گاه در مصطبه دردی کش رندم خوانند
گاه در خانقهم صوفی صافی دانند
تو مرانم ز در خویش و رها کن صنما
تا به هر نام که خواهند مرا میخوانند
باد پایان سخن کی به صفای تو رسد؟
گر چه روز و شبشان اهل سخن میرانند
با غم عشق تو گودین برو و عقل ممان
عقل و دین هر دو به عشق تو کجا میمانند
تو ز ما فارغی و حلقه به گوشان درت
گوش امید به در، منتظر فرمانند
پای آن نیست کسی را که به کوی تو رسد
بر سر کوی تو این طایفه بی پایانند
نیست در دیده عشاق ز خون جای دلی
جای آن است که بر چشم خودت بنشانند
جان و دل گوی سر زلف تو گشتند و چه گوی
گویهایی که دوان در عقب چوگانند
با همه بیدلیم در صف عشقت کس نیست
مرد سلمان ز کسانی که درین میدانند
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.