سلمان ساوجی
غزلیات
غزل شماره ۱۹۷: گاه در مصطبه دردی کش رندم خوانند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گاه در مصطبه دردی کش رندم خوانند گاه در خانقهم صوفی صافی دانند تو مرانم ز در خویش و رها کن صنما تا به هر نام که خواهند مرا می خوانند باد پایان سخن کی به صفای تو رسد؟ گر چه روز و شبشان اهل سخن می رانند با غم عشق تو گودین برو و عقل ممان عقل و دین هر دو به عشق تو کجا می مانند تو ز ما فارغی و حلقه به گوشان درت گوش امید به در، منتظر فرمانند پای آن نیست کسی را که به کوی تو رسد بر سر کوی تو این طایفه بی پایانند نیست در دیده عشاق ز خون جای دلی جای آن است که بر چشم خودت بنشانند جان و دل گوی سر زلف تو گشتند و چه گوی گوی هایی که دوان در عقب چوگانند با همه بیدلیم در صف عشقت کس نیست مرد سلمان ز کسانی که درین میدانند سلمان ساوجی