کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    نتوان به مثل گفتن خورشید درخشانت
    زیرا که بود شمعی خورشید در ایوانت
    گفتی کشمت در خون بشتاب که میترسم
    اغیار کنند ایجان از گفته پشیمانت
    صد سنگ جفا هر دم گردون زندش بر سر
    آنرا که بود شوری از بستهٔ خندانت
    خواهی شب مشتاقان گردد همه صبح ایمه
    در اول شب بگشا از مهر گریبانت
    ای وصل ترا دایم دل مایل و جان شایق
    باز آی که مشتاقان مردند ز هجرانت
    هر لحظه کنی از نو شادم بغمی آیا
    گشتم به چه خدمت من شایستهٔ احسانت
    الا که بیاویزد در زلف تو دل ور نه
    بیرون نتواند شد از چاه زنخدانت
    از تیغ جدا سازی گر بند ز بندم را
    من همچو قلم دارم سر در خط فرمانت
    خواهی اگر گاهی از حال صغیر ایجان
    کن موی به مو تحقیق از زلف پریشانت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha