کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    فلک خم گشت کز خود طرح چوگان تو اندازد
    چو گو شد مهر تا خود را بمیدان تو اندازد
    عجب شیرین نمکدانی بود لعلت که میخواهد
    دل مجروح خود را در نمکدان تو اندازد
    بمانند دل مجروح من صد چاک شد شانه
    که شاید چنک در زلف پریشان تو اندازد
    درآ در بوستان تا سرو از خجلت ز پا افتد
    نظر چون بر قد سرو خرامان تو اندازد
    عجب نبود ز حسن دلفریبت ای زلیخاوش
    که یوسف خویش در چاه ز نخدان تو اندازد
    صبا گرد جهان سرگشته میگردد همی شاید
    که تا رحل اقامت در بیابان تو اندازد
    دلا مگذار از کف شیشهٔ می‌بیشتر از آن
    که گردون سنک کین بر شیشه جان تو اندازد
    ستمکارا ستم کم کن که آخر چنک آویزش
    مکافات عمل اندر گریبان تو اندازد
    صغیرا گر وصال یار خواهی دیده گریان کن
    بود کان مه نظر بر چشم گریان تو اندازد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha