به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

صغیر اصفهانی

صغیر اصفهانیغزل هاشمارهٔ ۳۰۸: جز رخ دلستان نمی بینم

530عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

جز رخ دلستان نمی بینم
هیچکس غیر آن نمی بینم
کی کنم چارهٔ غمش که دمی
از غم او‌ام ان نمی بینم
ور بخواهم عنان خودگیرم
در کف از خود عنان نمی بینم
در رهش از کدام خود گذرم
من که خود در میان نمی بینم
با وجودی که بی نشانست او
بجز از او نشان نمی بینم
اینکه جز زلف او ندارم جای
غیر از این آشیان نمی بینم
غیر سودای او ز هر سودا
سودی الا زیان نمی بینم
هر طرف بنگرم صغیر جز او
در نهان و عیان نمی بینم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۳۰۷: چون روز ازل رخت به میخانه کشیدیم 2شمارهٔ ۳۰۸: جز رخ دلستان نمی بینم 3شمارهٔ ۳۰۹: دربند زلف یار چو شد مبتلا دلم 4شمارهٔ ۳۱۰: به هر چه می‌نگرم حسن یار می‌بینم 5شمارهٔ ۳۱۱: همیشه موی تو در پیچ و تاب می‌بینم 6شمارهٔ ۳۱۲: تا دل به مهر آن بت عیار بسته‌ام 7شمارهٔ ۳۱۳: ای قبلهٔ جان ما چو بکوی تو رسیدیم 8شمارهٔ ۳۱۴: چون یاد از آن زلف سیه و آنخط زنگا ...9شمارهٔ ۳۱۵: بنشین ببرم جانا تا از سر جان خیزم 10شمارهٔ ۳۱۶: چرا همیشه نه پیچان چو تار موی تو ...11شمارهٔ ۳۱۷: تا نظر بر آن رخ چون آفتاب افکنده ...12شمارهٔ ۳۱۸: ای رخت باغ بهشت و لب لعلت تسنیم 13شمارهٔ ۳۱۹: چگونه سر ز در پیر فقر بردارم 14شمارهٔ ۳۲۰: عمریست که در هجران میسوزم و میساز ...15شمارهٔ ۳۲۱: بخون خویش نویسم بروی لوح مزارم 16شمارهٔ ۳۲۲: کی زبام تو من سوخته جان بر خیزم 17شمارهٔ ۳۲۳: سخن از زلف نو گویند دل و شانه بهم 18شمارهٔ ۳۲۴: اگر جدا کنی از تیغ بند از بندم 19شمارهٔ ۳۲۵: نه نظر بقد سرو و نه بروی ماه دارم 20شمارهٔ ۳۲۶: گر من از هر دو جهان دست بیکبار کش ...21شمارهٔ ۳۲۷: تا بدام تو من ای جان جهان افتادم 22شمارهٔ ۳۲۸: خالت همه دم دانه و زلفت همه دم دا ...23شمارهٔ ۳۲۹: ببوسهٔ لب ساقی بس آرزو دارم 24شمارهٔ ۳۳۰: عشق یارب چه قماریست که نشناخته‌ای ...25شمارهٔ ۳۳۱: چنان به عشق تو وارسته‌ام ز ننگ و ...26شمارهٔ ۳۳۲: من نخواهم بکسی زهد و ریا بفروشم 27شمارهٔ ۳۳۳: از غم خال لب تو گوشه نشینم 28شمارهٔ ۳۳۴: شبی که زلف تو ای نازنین فتاد بدست ...29شمارهٔ ۳۳۵: ما کار به تسبیح و به زنار نداریم 30شمارهٔ ۳۳۶: ای عجب ما خسته جان از فرقت جانانه ...31شمارهٔ ۳۳۷: دل کشد گه بحرم گاه سوی دیر مغانم 32شمارهٔ ۳۳۸: بیاور باده ساقی تا دمی حالت بگردا ...33شمارهٔ ۳۳۹: چون گل روی ترا در خور دیدار شدیم 34شمارهٔ ۳۴۰: داده‌ام جان رو نما تا روی جانان د ...35شمارهٔ ۳۴۱: دهنش هیچ و از آن بوسه تمنا دارم 36شمارهٔ ۳۴۲: کرده عشق تو چنان بیخبر و بی خویشم 37شمارهٔ ۳۴۳: بس بدل هست خیال رخ نیکوی توام 38شمارهٔ ۳۴۴: ساقی آن می‌بقدح کن که چو ما نوش ک ...39شمارهٔ ۳۴۵: مرغ قدسم من که در دام بلا افتاده‌ ...40شمارهٔ ۳۴۶: افسوس که از حالت خود بیخبرانیم 41شمارهٔ ۳۴۷: خبرت هست که بی لعل تو ما خونجگریم 42شمارهٔ ۳۴۸: خوانند گر چه خلق جهان اصفهانیم 43شمارهٔ ۳۴۹: دوش بهر گریه در هجرت مجالی داشتم 44شمارهٔ ۳۵۰: مرغ سحر همانا زین ناله برکشیدن 45شمارهٔ ۳۵۱: خوش بود دیده ز جان بستن و جانان د ...46شمارهٔ ۳۵۲: گریم بکار دل من و دل هم بکار من 47شمارهٔ ۳۵۳: ای زال جهان تا کی جان کندن و نواز ...48شمارهٔ ۳۵۴: دری به از در یکتای با صفای سخن 49شمارهٔ ۳۵۵: یوسف رخی به چاه ذقن بسته راه من 50شمارهٔ ۳۵۶: به ماه عارض خود زلف را حجاب مکن 51شمارهٔ ۳۵۷: هرکس ندیده غارت و یغمای ترکمن 52شمارهٔ ۳۵۸: حدیث یار چه حاصل ز غیر بشنیدن 53شمارهٔ ۳۵۹: دارم بتی به غیر در مهر باز کن 54شمارهٔ ۳۶۰: نگذاشت غم تنگ دهانت اثر از من 55شمارهٔ ۳۶۱: از غبار خودنمائیها عمل را پاک کن 56شمارهٔ ۳۶۲: آن سان سخن بگوی که بتوان نگاشتن 57شمارهٔ ۳۶۳: خبرم نیست ز سر تا شده سودائی تو 58شمارهٔ ۳۶۴: سواد موی تو اندر بیاض روی نکو 59شمارهٔ ۳۶۵: ای دل من مبتلا در خم گیسوی تو 60شمارهٔ ۳۶۶: طعنه بر ما مزن ای شیخ و به خود غر ...61شمارهٔ ۳۶۷: ای کحل چشم اهل نظر خاک پای تو 62شمارهٔ ۳۶۸: بیچارهٔی که نیست بجز حق پناه او 63شمارهٔ ۳۶۹: آنکس که داده نسبت روی ترا بماه 64شمارهٔ ۳۷۰: عشقت سپرد از دل دیوانه بدیوانه 65شمارهٔ ۳۷۱: زان سفله وجودی که شریر است عدم به 66شمارهٔ ۳۷۲: ما را چو از عدم بوجود اوفتاد راه 67شمارهٔ ۳۷۳: ای در گرانمایه وای یار یگانه 68شمارهٔ ۳۷۴: ای یار بکس وفا نکرده 69شمارهٔ ۳۷۵: ای دلارام که اندر دل ما‌ آمده‌ای 70شمارهٔ ۳۷۶: ای مقیم دل که‌ام شب شمع این کاشان ...71شمارهٔ ۳۷۷: دی گفت زاهد از دو جهان چون گذشته‌ ...72شمارهٔ ۳۷۸: چیست دنیا در ره سیل فنا ویرانه‌ای 73شمارهٔ ۳۷۹: ساقی از آن دو جرعه که در جام کرده ...74شمارهٔ ۳۸۰: ستم ار بناتوانان ز ستمگری رسانی 75شمارهٔ ۳۸۱: صاحب علم و عمل را رتبهٔ والاستی 76شمارهٔ ۳۸۲: زالعلم حجاب الاکبر‌ام د عقل سودائ ...77شمارهٔ ۳۸۳: ما بجز عشق ندیدیم صلاح دیگری 78شمارهٔ ۳۸۴: بگرفته خواب چشمم غم چشم نیم خوابی 79شمارهٔ ۳۸۵: غیر خونابه چه خوردی ز می انگوری 80شمارهٔ ۳۸۶: بیک خرام دل از من تو دلربا بردی 81شمارهٔ ۳۸۷: جان بتنگ آمدم از غصهٔ بی همنفسی 82شمارهٔ ۳۸۸: خواهی ارجا به لب آب روان بگزینی 83شمارهٔ ۳۸۹: بخیال ماه رویت بودم ز ضعف حالی 84شمارهٔ ۳۹۰: ای مه ز مهر اگر نظری سوی ما کنی 85شمارهٔ ۳۹۱: تا کی ز حرص سیم مس رخ طلا کنی 86شمارهٔ ۳۹۲: ای می‌فروش گر نظری سوی ما کنی 87شمارهٔ ۳۹۳: الا که از می‌نخوت مدام بیخود و مس ...88شمارهٔ ۳۹۴: تا کی دلا خموشی یکدم برآر زاری 89شمارهٔ ۳۹۵: تا نگردی با خلایق یار بی عز و وقا ...90شمارهٔ ۳۹۶: نیست بازار جهانرا به از این سودای ...91شمارهٔ ۳۹۷: گشتیم پی یار نکو هر سر کوئی 92شمارهٔ ۳۹۸: ایکه نام آن صنم را در بر من میبری 93شمارهٔ ۳۹۹: دنیا زکف گذار چو دعوی دین کنی 94شمارهٔ ۴۰۰: ای برادر چند دل آلودهٔ دنیا کنی 95شمارهٔ ۴۰۱: چو کسی بعذرخواهی نرود ز بی گناهی 96شمارهٔ ۴۰۲: چشم مستت همه مردم کشد از بی باکی 97شمارهٔ ۴۰۳: چشم تو می‌نماید چون آهوی تتاری 98شمارهٔ ۴۰۴: داد از دست تو کاینسان دلربائی میک ...99شمارهٔ ۴۰۵: نتوان گفت رخت را قمر آری آری 100شمارهٔ ۴۰۶: گر نوازی ز کرم یا که کشی یا که به ...101شمارهٔ ۴۰۷: تا زده‌ام خویش به دیوانگی 102شمارهٔ ۴۰۸: گر نه ای دل پای بند طرهٔ طرار یار ...103شمارهٔ ۴۰۹: هر گه بخاطرم تو پریوش گذر کنی 104شمارهٔ ۴۱۰: روی تو هست موسی و چشم تو سامری 105شمارهٔ ۴۱۱: به بندگان نکنی لطف چون تو از یاری 106شمارهٔ ۴۱۲: برو بجو ز عمل مونسی و داد رسی 107شمارهٔ ۴۱۳: گفت دانا پدری با پسر از آگاهی 108شمارهٔ ۴۱۴: تو مرغ گلشن قدسی نه در خور قفسی 109شمارهٔ ۴۱۵: قاصد کویش دلا تا نالهٔ شبگیر کردی 110شمارهٔ ۴۱۶: دمی که پرده ز رخسار خود براندازی 111شمارهٔ ۴۱۷: چوبدید خویشتن را همه حسن و دلربائ ...112شمارهٔ ۴۱۸: چه غم که رفت ز من در ره تو جان و ...113شمارهٔ ۴۱۹: تا در ره مقصود به تشویش نیفتی 114شمارهٔ ۴۲۰: منه به زمرهٔ انعام نام انسانی 115شمارهٔ ۴۲۱: غنچه را نیست جز این علت خونین جگر ...116شمارهٔ ۴۲۲: چه باک خار وجودم شد ار فنای گلی 117شمارهٔ ۴۲۳: اگر که لقمه ربایی ز خوان خاموشی

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ